درس های حکمرانی و توسعه کانادا برای ایران / ۲۵۰ هزار نفر در ایران با دارایی ۲۵۰ میلیارد دلار / ۱۷۰ هزار سمن و مالیات ستانی در همه سطوح قدرت در کانادا

درس های حکمرانی و توسعه کانادا برای ایران / ۲۵۰ هزار نفر در ایران با دارایی ۲۵۰ میلیارد دلار / ۱۷۰ هزار سمن و مالیات ستانی در همه سطوح قدرت در کانادا

درس های حکمرانی و توسعه کانادا برای ایران / ۲۵۰ هزار نفر در ایران با دارایی ۲۵۰ میلیارد دلار / ۱۷۰ هزار سمن و مالیات ستانی در همه سطوح قدرت در کانادا

وقتی کانادایی ها توانسته اند، چرا ما نتوانیم؟ از نظر کانادایی ها حاکمیت در درجه اول باید امنیت و ثبات را تامین بکند، نه بیمارستان و مدرسه و پل. اگر ثبات و امنیت فراهم بشود، بیمارستان، پل و مدرسه و جاده توسط خود مردم ساخته می شوند.

گروه اندیشه: مطلب حاضر از فیلمی تهیه شده به قلم یوسف عمادی، و مجتبی لشکر بلوکی، پیاده شده است. به گزارش خبرگزاری خبرآنلاین، این فیلم به تفاوت های اساسی کانادا و ایران از منظر نهادها و شیوه ها وروش های حکمرانی پرداخته، و در کانال تلگرامی «دروازه تاریخ» منتشر شده است. تهیه کنندگان تاکید دارند که تهیه این فیلم به منظور درس گرفتن از شیوه حکمرانی در کشورهایی چون کانادا و آلمان و … است. آنان تاکید می کنند که درس گرفتن از الگوهای حکمرانی، به معنای آن نیست که این کشورها فاقد ایراد و نقصان هستند و ما سرتاپا باید از آن تقلید کنیم، بلکه به آن معنی است که بر اساس آموزه های دینی علم را بیاموزید، ولو در چین و یا دیگر کشورها باشد. نویسندگان درابتدا با این سوال می آغازند که «چرا سالانه حدود ۳۰۰ هزارنفر از سرتاسر دنیا به کانادا مهاجرت می کنند؟» سپس آنان برای مقایسه میان ایران و کانادا ابتدا به معیارهای مقایسه، و سپس بیان سه درس از کانادا، و در نهایت به نتیجه گیری می پردازند. این مطلب در زیر از نظرتان می گذرد:

***

چرا سالانه حدود ۳۰۰ هزار نفر از سرتاسر دنیا به کاناداد مهاجرت می کنند. آیا کانادا آب و هوای بهتر یا طبیعت زیباتری دارد؟ مردمش فهیم‌تر هستند یا سیاستمداران عاقل تری دارد؟ در این قسمت می خواهیم ایران و کانادا را با هم مقایسه بکنیم تا به دست بیاوریم که چرا کانادا در بعضی مولفه ها جزو کشورهای برتر دنیا، است و ایران در انتهای این لیست قرار دارد؟ برای مثال می خواهیم بگوییم که چرا کانادا در شاخص جهانی شادی، رتبه ۱۵ را داراست، و ایران بین تمامی کشورهای دنیا در جایگاه ۱۱۰ قرار گرفته است؟ اما برای این که تفاوت را درست درک کنید، ابتدا ایران و کانادا را بر اساس سه شاخصه مهم و سه شاخصه ای که دارای ماهیت های متفاوت هستند، با هم مقایسه می کنیم.

دکتر مجتبی لشکربلوکی

معیارهایی برای مقایسه

۱-شاخص درآمد سرانه: براساس برابری قدرت خرید که یک شاخص اقتصادی است، حال این که قدرت خرید یا PPP (PURCHASING POWER PARITY) چه هست و چگونه محاسبه می شود، یا فرقش با تولیدناخالص داخلی یا همان GDP چیست، نمی پردازیم. دلیل نپرداختن به این جزییات این است که نمی خواهیم زمان ویدئو طولانی بشود. ضمن این که نمی خواهیم در این جا پا درکفش اقتصاددانان بکنیم.

در این شاخص درآمدسرانه ایرانیان بر اساس برابری قدرت خرید ۱۵ هزاردلار و کانادایی ها ۵۲ هزاردلار است. به عبارت دیگر کانادایی ها سه برابر ایرانی ها قدرت خرید بیشتری دارند.

۲-شاخص جهانی شادی: در این شاخص ایران در رتبه ۱۱۰ جهان و کانادا در رتبه ۱۵ جهان قرار دارد. به عبارت بهتر اختلاف در این شاخص میان ایران و کانادا، بیش از هفت برابر است. از این منظر کانادایی ها جزو چارک اول کشورهای شاد جهان هستند، و ایران در چارک آخر کشورهای غمگین قرار دارد.

۳-کمیت و ترکیب مهاجرت پذیری: این شاخص به طور مستقیم، بیانگر میزان توسعه یافتگی کشورها نیست. درعین حال این شاخص نکات زیادی را می تواند بیان بکند. بر اساس این شاخص ایران دارای ۱.۵ میلیون نفر مهاجر است که ۹۵ درصد آن ها از کشور افغانستان هستند. کانادا نیز ۸ میلیون نفر مهاجر از سرتاسر جهان دارد. اما چرا این شاخص مهم است؟ وقتی اهمیت آن را بهتر درک می کنیم که سوال را این گونه مطرح بکنیم؛ چرا مردم حاضر می شوند کشور و خانواده خود را رها کنند و در یک کشور غریب زندگی کنند؟ این در حالی است که هر یک از مهاجران، در کشور مبدا خود، افرادی توانمند و متخصص بودند.

این افراد چه چیزی را به دست می آورند؟ یا بهتر بگوییم که جامعه کانادا، چه چیزی که متخصصان می دهد، که رنج دوری از خانواده را به جان می خرند، و به آن جا مهاجرت می کنند؟ و چرا کسی از بقیه کشورها به ایران مهاجرت نمی کند، یا کمتر مهاجرت می کند؟ کشور ایران کشوری با طبیع فوق العاده و بسیار زیبا، دارای چهار فصل و مردمی مهمان نواز است. پس مشکل اصلی کجاست؟ آن ها چه دارند که ما نداریم؟ آن ها چه کرده اند که ما نکرده ایم؟

درس اول: من! تو! ما!

بهتر است ابتدا به این نکته اشاره بکنم که الگو برداری از یک کشور به معنای کامل و بی نقص بودن آن کشور نیست. و هدف توجه به نکات آموزنده و مثبت آن کشور است. به عبارت دیگر ما هم می دانیم که کانادا کامل نیست، و دارای مشکلاتی از نظر اخلاقی، تمدنی و … می توانند داشته باشند. یا کارهایی که برای حقوق بشر انجام داده اند. ولی هدفمان در این بخش آن است که آن نکات مثبت حکومت داری را از آن کشورها بیاموزیم، و بتوانیم در کشور خودمان نیز تا حدودی آن ها را پیاده کنیم.

حال چند مثال ساده از کانادا؛ در کانادا نیز مثل اکثر کشورهای توسعه یافته از طریق احزاب است که می توانند به اختیارات نهاد حاکمیت برسند. به عبارت دیگر قوای اصلی کشور شامل قوه مقننه و قوه مجریه، از طریق مبارزات حزبی انتخاب می شوند. به عبارتی داشتن یک دمکراسی ، بدون احزاب مستقل ، در عمل بی معنی است. احزابی که بتوانند یکدیگر را نقد کنند و به چالش بکشند. اما سوال این است که آیا قدرت واقعی اراده مردم، و تغییرات کوچک و بزرگ در حکمرانی ، فقط از طریق احزاب و جلسات حزبی اعمال می شوند؟

به طور قطع این گونه نیست. در کانادا حدود ۱۷۰ هزار سازمان مردم نهاد غیر دولتی (سمن) وجود دارد. از این تعداد حدود ۸۵ هزار نهاد رسمی ثبت شده اند. اگر جمعیت کانادا در سال ۲۰۲۰ که ۳۸ میلیون نفر بوده، به ۱۷۰ هزار تقسیم کنیم، می توان گفت، تقریبا به ازای هر ۲۲۵ نفر کانادایی یک نهاد مردمی وجود دارد. نهادهایی که به صورت منطقه ای، شهری، و استانی یا کشوری فعالیت می کنند و هر یک نیز اهداف و دغدغه های متفاوتی دارند. از خیریه تخصصی برای زنان رنگین پوست، تا انجمن دوستداران محیط زیست، از تشکل های معتادان گمنام تا طرفداران سبک مدرن در حوزه هنر، همه این انجمن ها می توانند آزادانه عمل کنند . البته ناگفته نماند که هر یک از نهادهای مدنی مذکور، توانمندی ویژه ای برای بسیج اعضای خود نیز دارند.

از این رو اگر احساس نیاز بکنند می توانند توجه رسانه های محلی یا کشوری را به خودشان جذب کنند. گاهی نیز با برگزاری جلسات مشورتی و لابی گری، و گاهی با طومار نویسی، تجمع و راهپیمایی به این مهم اقدام می کنند. آن ها با این روش ها می توانند در تصمیم گیری ها مشارکت کنند. این تشکل ها گاهی به حدی از اعتبار عمومی و دولتی می رسند که در جلسات پارلمانی و دولتی از نمایندگان آن ها دعوت می شود تا در ارتباط با اهداف مرتبط با آن تشکل ابراز عقیده بکنند و به نمایندگان پارلمان در تصمیم گیری، اطلاعات و مشورت بدهند.

اما سازمان های مردم نهاد در کانادا ، یک شبه به وجود نیامده اند. عوامل مختلفی در شکل گیری این فضا نقش داشته اند شامل:

حس همکاری مردم بر اساس اهداف مشترک که بر اساس این عامل، اساسا مهم نیست که یک شهروند در کدام کشور متولد شده یا نژاد، رنگ پوست و دین اش چیست؟ تا زمانی که من تو با هم برای یک هدف در کنار هم فکر می کنیم حرف می زنیم و کار می کنیم، من و تو با هم ، ما هستیم. و این همان مفهوم «ما» بودن است.

یادمان نرود که وقتی داریم از کانادا صحبت می کنیم، در اصل داریم در باره یکی از متنوع ترین ملل دنیا صحبت می کنیم. کشوری که با آن همه تنوع، تحمل بالای آرای مختلف و متفاوت در جامعه وجود دارد. کشوری که در آن احزاب و سیاستمداران ، برای رای آوردن، نیازمند آن هستند که افراد بیشتری را راضی نگاه بدارند، و به خاطر همین، سیاست هایی را انتخاب می کنند که با بخش بیشتری از جامعه، همسو باشند. به هر حال، کشورداری به شیوه دمکراسی، آن هم به صورت غیرمستقیم، یعنی برگزاری انتخابات و نمایندگی، جواب نمی دهد. آن چه که در بسیاری از جوامع دارد رخ می دهد، نتوکراسی است (ترکیبی از جامعه و دولت)

قبلا در بحث ایران چگونه می تواند پیشرفت بکند، در باره نتوکراسی، یا حکمرانی شبکه ای، صحبت کرده ایم که به طور خلاصه می توان بر آن همکاری مردم، سمن ها، شرکت ها، رسانه ها، و نهادهای حکومتی برای حل مسایل ملی، یا ارائه خدمات عمومی، را نتوکراسی نام نهاد. بحث بسیار مهم که در دنیا کاربردی شده است. از این منظر ایران نیز برای حل مشکلات جامعه و مشکلات ملی خود باید به آن سمت برود.

درس دوم: کیفیت شیشه ای

کانادا با جمعیتی کمتر از ۴۰ میلیون نفر، وسعت بالا و منابع فراوان، و طبیعی، ۹۰ درصد درآمدش را از مالیات به دست می آورد. اما در ایران با جمعیت دوبرابری، و منابعی به مراتب محدودتر در بهترین حالت مالیات سهمی حدود ۴۰ درصدی از درآمدهای دولت را دارا است. این خوب است یا بد؟ آیا معنای این جمله این است که دولت ایران نیز باید مالیات بیشتری از مردم بگیرد؟

اجازه بدهید این داستان را از این زاویه نگاه بکنیم. آیا به مطب پزشک مراجعه کرده اید که منشی شما را مجبور کند که پول نقد بدهید؟ آیا پول ویزیت را مجبور شده اید که کارت به کارت بکنید؟ همان طور که می دانید هدف این کارها فرار مالیاتی است. و دولت در ایران با کسی که فرار مالیاتی انجام می دهد، در عمل هیچ کاری ندارد. چرا؟ چون نمی تواند تشخیص بدهد که فرارمالیاتی از چه ناحیه ای و از سوی کدام افراد دارد انجام می شود.

جالبه بدانید که کانادایی ها هم مانند بقیه مردم دنیا، به طور طبیعی دوست دارند که کمتر مالیات بدهند. اما سیستم مدیریت مالی و مالیاتی کانادا، اجازه فرار مالیاتی نمی دهد. آژانس درآمد کانادا یا CRA وظیفه مدیریت مالیات ها را دارد. و همه کانادایی ها از CRA حساب می برند. در این موضوع تفاوتی میان وزیرو وکیل با شهروند ساده وجود ندارد. رعایت نکردن مقررات و دستورالعمل های CRA برای تمام اقشار جامعه تبعات و جرایم سنگینی دارد. حتی یکی از نمایندگان پارلمان این کشور چون در فرم مالیاتی سالانه خود، به ۷۵۰ هزار دلار درآمد خود اشاره نکرده بود، به دادگاه کشیده شد.

و همین مساله شفافیت و عدم تبعیض است که باعث اعتماد مردم به این سیستم می شود. به طور خلاصه CRA دارای قدرت بسیار زیادی است، و منبع اصلی این قدرت را می توان در یک عبارت خلاصه کرد: اشراف اطلاعاتی. یعنی CRA به تمام حساب های مالی و تراکنش ها و سوابق اعتباری مردم و شرکت ها دسترسی دارد و همه مردم و نهادها نیز موظف به همکاری و ارائه اطلاعات مورد درخواست CRA هستند. این سیستم کامل و جامع اطلاعاتی جلوی هرگونه فرار مالیاتی، پولشویی را در هر سطحی از قدرت سیاسی و اجتماعی می گیرد.

همچنین کمک می کند تا سریع تر و راحت تر و دقیق تر اقشار آسیب پذیر جامعه شناسایی بشوند. بعد از این که دولت مطمئن شد شخصی کم درآمد یا آسیب پذیر است، حال به جای این که قیمت ها را دست کاری بکند، به طور مستقیم به آن فرد کمک می کند؛ گاهی با بخشودگی مالیاتی، گاهی برگشت مالیاتی، و گاهی حتی با کمک های دولتی از افراد کم درآمد حمایت می کند.

این وضع را مقایسه بکنید با ایران که در آن استاد دانشگاه سهام عدالت دریافت می کند، اما کارگر روزمزدی که نام اش در هیچ صنف یا بانک اطلاعاتی ثبت نبود، از سهام عدالت برخوردار نمی شود. حتی در بحث یارانه های نقدی که پرداخت می شود، آیا خنده دار نیست که نماینده های مجلس یارانه بگیرند؟ اگر وارد جزییات بشویم موضوع جالب تر و خنده دارتر می شود. طبق تخمین های موجود از سوی موسسات جهانی، ایران در سال ۲۰۲۰ از لحاظ تعداد افراد با ثروت بالای یک میلیون دلار رتبه چهارده را در بین تمام کشورها دارد. به عبارت دیگر بیش از ۲۵۰ هزار نفر فرد ثروتمند با دارایی بیش از یک میلیون دلار در ایران زندگی می کنند.

از طرف دیگر افراد فقیر جامعه که در دهک های پایین قرار دارند، تعداد بسیار زیادی هستند که حتی در تامین نان شب خود هم درمانده اند. حال سوال این است که آیا سازمان مالیاتی ایران می تواند از دهک، یا دقیق تر از صدک ثروتمند جامعه مالیات بگیرد؟ آیا سیستم مالیاتی توانایی چنین کاری را دارد؟ متاسفانه جواب این سوال «خیر» است. دلیل آن نیز عدم شفافیت اطلاعاتی است. مساله ای که سال هاست با آن ایران درگیر است و هنوز مسولان نتوانسته اند این معضل را حل بکنند. معضلی که مربوط به تا ۵۰ سال اخیر هم نیست. و اگر برگردیم به سال های قبل تر هم می توانیم ردپای این مشکلات را ببینیم.

۲۵۰ میلیارد دلار دارایی ۲۵۰ هزار ثروتمند ایرانی

درس سوم: پیش بینی پذیری

بیایید به حدود تا ۱۲ هزار سال قبل برگردیم. فرض این است که ما یک انسان اولیه هستیم که با کلی زحمت و بدبختی دانه ای گیری آورده ایم که می توانیم از آن بخوریم و تغذیه کنیم. چه عاملی باعث می شود که این دانه ای را که به دست آورده ایم، آن را نخوریم و با دست خودمان آن را خاکش کنیم؟ جواب این سوال، بخشی از شرایطی است که در کشوری مثل کانادا وجود دارد؛ یعنی امنیت خاطر و اطمینان نسبی از آینده.

به عبارت دیگر آن انسان اولیه هم پیش بینی می کرد که اگر این دانه را زیرخاک بگذارد، و یک سری شرایط خاص را برایش فراهم بکند، این دانه بعدها می تواند تبدیل به چندین دانه بشود. به عبارتی ، سرمایه گذاری برای آینده می کرد. اما بدون اطمینان خاطر نسبی، و پیش بینی پذیری حدودی، هیچ دانه ای را نمی کاشت.

این مساله در عصر جدید هم می توان در نظر گرفت. اگر امنیت خاطر از آینده در همین عصر وجود نداشته باشد هیچگونه سرمایه گذاری انجام نمی شود. در نتیجه رشد سرمایه و سودآوری هم رخ نمی دهد. همین ثبات نسبی و پیش بینی پذیری یکی از مولفه ها و مشخصه های زندگی در کانادا است. برای این مساله می توان مثال های کوچک و بزرگی مطرح کرد. از جمله در کانادا تقریبا همه تعطیلات رسمی با مشخصه ای ثابت و از پیش تعریف شده ای تعیین شده اند.

برای مثال نخستین دوشنبه سپتامبر که روز کارگر است، یا دومین دوشنبه اکتبر که جشن شکرگزاری است، نکته جالب این که معمولا این تعطیلات طوری تنظیم می کنند که در نزدیک ترین دوشنبه، یعنی اولین روز کاری هفته باشد تا هم به ریتم کاری آنان صدمه ای نخورد، و هم کانادایی ها بتوانند آخر هفته و تعطیلات طولانی تری داشته باشند و بتوانند برایش برنامه ریزی بکنند. یعنی به این نکات کوچک و ریز هم دقت کرده اند.

به عنوان یک مثال کوچک دیگر هم می توانیم به این مورد اشاره بکنیم که در کانادا حداقل پهنای سکوی پیاده روها و ارتفاع آن نسبت به سطح خیابان ها تقریبا همه جا یکسان است. با این استاندارد کسانی که قصد طراحی و ساخت اتوبوس شهری، رمپ ویلچر و کالسکه، و تیغه های ماشین های برف روبی را دارند، همگی با ابعاد ثابت و استاندارد سروکار دارند. شرکت ها می توانند تولید انبوه داشته باشند و محصولات خود را در سرتاسر کانادا به فروش برسانند بدون آن که نگران طراز نبودن سطح پیاده رود و جاده در نقاط مختلف کشور باشند. شاید این مثال ها بسیار پیش پا افتاده تلقی شود، ولی وقتی در کشور این مسایل جزیی قابل پیش بینی و برنامه ریزی هستند، حتما مسایل کلان هم همین ثبات نسبی را خواهند داشت.

تفاوت های ایران و کانادا

حالا به نظر شما چرا ما این گونه هستیم و آن ها آن گونه هستند. به طور قطع منظورمان از این جمله این نیست که آن ها عالی و بی نقص هستند، و ما داغون هستیم. همچنین نمی خواهیم بگوییم که همه چیز را باید از آن ها کپی کنیم. اما با بررسی این تفاوت ها می توانیم درسی های خوبی بگیریم. اولین چیزی که قابل توجه است، این است که بفهمیم که یک عامل این اختلافات تفاوت در نهادها است.

به عبارت ساده نهادها هم همان قواعدی است که بر اساس آن روابط افراد و گرامر (دستور) زندگی جمعی تعریف می شوند. نهاد یا همان قواعد به برخی رفتارها پاداش می دهند و به برخی رفتارها بازخورد منفی نشان می دهند. این نهادها شامل نهادهای اقتصادی و سیاسی و حاکم بر جامعه هم می شود. جوامع بین الملل هم برای مقایسه بهتر کشورها، یک سری معیارها تعریف کرده اند که بدون هیچگونه توضیح اضافی رتبه ایران و کانادا را در چهار شاخص ۱- دمکراسی، ۲-آزادی اقتصادی ۳-حکمرانی خوب ۴-و کیفیت حکمرانی قابل مقایسه هستند.

در مقایسه میان ایران و کانادا بر اساس شاخص های مذکور، متوجه اختلاف بیش از ۱۰۰ پله ای را با کانادا متوجه می شویم. برای مثال در شاخص دمکراسی ایران رتبه ۱۵۴ و کانادا رتبه ۱۵ را در بین تمام کشورها دارند. یا در شاخص کیفیت حکمرانی ایران رتبه ۱۴۶ و کانادا رتبه ۱۲ را دارد. این اختلافات در مابقی شاخص ها نیز وجود دارد.درواقع نمی توان سودای رتبه اول منطقه در حوزه رشد اقتصادی را داشت، مگر این که ترتیبات سیاسی، معادلات اقتصادی، و مناسبات کشورداری ، به روز، شفاف، و کارآمد بشوند.

نتیجه گیری:

این همه برای آن بود که بگوییم ما از انشای خود نتیجه می گیریم که نهادهای سیاسی، اقتصادی، و حکمرانی، در ایران و کانادا با هم خیلی متفاوت هستند. اما مهمتر از آن این است که بفهمیم وقتی آن ها توانسته اند، چرا ما نتوانیم. وقتی آن ها توانستند شرایط را به گونه ای مهیا بکنند که رشد اقتصادی ایجاد شود، چرا ما نتوانیم؟ از نظر کانادایی ها حاکمیت در درجه اول باید امنیت و ثبات را تامین بکند، نه بیمارستان و مدرسه و پل. اگر ثبات و امنیت فراهم بشود، بیمارستان، پل و مدرسه و جاده توسط خود مردم ساخته می شوند.

بیشتر بخوانید:

  • جهان در انتظار صلح ایرانی / زیستن در ایران مثل بندبازی است / ساز خودمان را با نوروز کوک کنیم
  • نجات ایرانیان از فقر با ظرفیت های عظیم نوروز در ایجاد توسعه
  • تجاوز وحشیانه به طبیعت
  • زوال نگرانی مشترک متفکران امروز از فوکویاما و پیکتی تا عجم‌اغلو/ فناوری الزاما موجودی معصوم نیست
  • انقلاب علمی خاموش و انفعال ما / پیشگامی تولید فکر نیازمند آزاداندیشی از قیدهای تحمیلی است

۲۱۶۲۱۶

منبع